يک شعر کاملا دريايی
کشيک
مسئول کشيک 8 تا 12
نزديک ساعت 12 است و سرمهندس هنوز نيامده است ،
برای او که کشيک را به من سپرده است،
تا اين شناور ده هزار تنی درميانه دريا به حرکت ادامه دهد.
و من افسار اين اسب ده هزار تنی را بدست دارم ، و هر چرخش موتور آن نبض من است.
غرق در غرور می گردم ازقدرت موتور، که چنين نيرويی خبر از خدا می دهد.
که هر نوسان اين ميل لنگ بازتاب قدرت پيستون ها و شاتون هاست.
که پادشاهم من ، با ده هزار اسب بخار قدرت ، که سلامت بار، کشتی و ساکنين آن ، به دست من است.
تفکری که در ذهن من آشوب برپا می کند و حقيقتا مرا می ترساند.
اما فقط تا آنجا که در می يابم اين مسئوليت گرانبار به پشيزی بازپرداخت می شود.
مسئول کشيک 8 تا 12
نزديک ساعت 12 است و سرمهندس هنوز نيامده است ،
برای او که کشيک را به من سپرده است،
تا اين شناور ده هزار تنی درميانه دريا به حرکت ادامه دهد.
و من افسار اين اسب ده هزار تنی را بدست دارم ، و هر چرخش موتور آن نبض من است.
غرق در غرور می گردم ازقدرت موتور، که چنين نيرويی خبر از خدا می دهد.
که هر نوسان اين ميل لنگ بازتاب قدرت پيستون ها و شاتون هاست.
که پادشاهم من ، با ده هزار اسب بخار قدرت ، که سلامت بار، کشتی و ساکنين آن ، به دست من است.
تفکری که در ذهن من آشوب برپا می کند و حقيقتا مرا می ترساند.
اما فقط تا آنجا که در می يابم اين مسئوليت گرانبار به پشيزی بازپرداخت می شود.
شعری بود از يک مهندس دريانورد
0 Comments:
Post a Comment
<< Home