بررسی فشارها و تنش های روانی در محيط کشتی
کاپيتان فتوحی
بخش سوم – آخر
غير از يکنواختی، مسئله تنهايی امری فلج کننده است . نگهبانی بين ساعات نيمه شب تا 4 صبح که به (Dog Watch) مشهور است موجب ايزولاسيون فرد ميشود. در اين ساعات نگهبان از شراکت و فعاليت در زندگی کشت محروم می گردد و زمانيکه ديگران جشن می گيرند وی بايست بخوابد و يا اينکه نگهبانی دهد. اين خود گويای ظلمی است که بر نگهبانی نيمه شب تا 4 صبح می رود. هيچ علامتی از احساسات همراه با تنهايی ، همچون غصه و عصبانيت وجود ندارد. حداقل اينکه بصورت ترس از نديدن چيزی و يا شيئی وجود دارد. به شکل نمايانتر ، تنهايی و خشم به شکل احساسات برعليه مالکان کشتی بروز می نمايد. دريانورد از مالکان کشتی درخواست می کند که فکری بحال مسئله تنهايی نمايند و چاره ای بيانديشند. اين نکته که مدت زمان کارکرد در کشتی بايد کوتاه تر گردد نبايستی از توجه مالکين کشتی ها دور گردد.
دريانورد ديگر راه و روش ساديستی مالکان را ، که اعتنايی به تجارب افسران نگهبان نکرده و اقدامی در راه تامين پرسن و کشتی انجام نمی دهند ، توضيح می دهد. پنجره های بخارآلود و عدم ديد مسائْی هستند که مالکان ضرورت آن را پشت گ.ش انداخته و به هيچ وجه در عمل ، فکری به حال آن نمی کنند. بديهی است زمانی که مالکان دريانوردان را به امان خدا رها می کنند، ايشان نيز وظيفه خود را بدرستی انجام نداده و همکاری نمی نمايند، اين بدان معنی است که مالکان نمی باِست سفر دريايی را بدون برطرف نمودن عيوبی که ايمنی را بخطر می اندازد و يا بدون ديدبان آغاز نمايند. دريانوردی بدون حضور ديدبان عليرغم مه آلود بودن پنجره ها بسادگی زمينه های تصادف را فراهم می سازد.
اين امر حداقل خطری است که برای جان دريانوردان وجود دارد ، درحاليکه بيمه خسارتهای ناشی از فقدان کشتی و بار مالکان کشتيها را جبران می نمايد. اينگونه گرايشات مخرب از کجا سرچشمه می گيرند؟ اين امر از عدم تمايل مالکان برای ايجاد رفاه پرسنل نشات می گيرد. مالکان اجازه می دهند که دريانوردان در شرايط فاجعه بار به دريانوردی بپردازند و بجای قدردانی و حمايت از دريانوردان ، آنها را کم شمرده و تحت فشار قرار می دهند.
مالکان پرسنل خود را به امان خدا رها می کنند. اين امر به خشمی منجر می گردد که در سيستم اداری سلسله مراتبی ، فشار برای انطباق با کار و موقعيت جديد، فقدان استقلال فردی ، عدم توانايی و ترس از عدم استخدام ، امکان بروز نيافته و خفه ميشود. در چنين وضعيت روانی ، فرد قادر به تاثير گذاری موثر و مستقل بر محيط نيست. و نه بنظر می رسد که اعمال و حرکاتش از خارج رهبری می گردند. از نظر ذهنی دارای ذهنيتی شبيه به خردسالان می گردد که دارای توانايی ذهنی نبوده و کرسنه و تنها به امان خدا رها شده اند. چنين کودکانی منفعل و از کار افتاده هستند و اميد به تاثير گذاری بر جهان اطراف خود را بکلی از دست داده اند.
اين حالت ذهنی حاصله از فشارهای محيط ، گويای اين نکته است که چرا دريانورد خود را بيش از اين قادر به بررسی نيازهای واقعی اين وضعيت بنحوی مسئولانه نمی داند.
جهت پايان دادن به تفسير گزارشها ، متخصصان ، می بايست نگاهی به نظرات ايشان درمورد امکان انجام پروژه نگهبانی توسط يکنفر بيندازيم. بويژه به غير عملی بودن پروژه اشاره کرده ليکن بطور صريح و مستقيم با آن مخالفت نکرده اند. احساسی که از نتيجه گيری آنها بر خواننده دست می دهد اين است که تنها با تغييرات جزئی در معيارهای فنی و موثر روانی ، رفتاری و تشکيلاتی ميتوان با انجام پروژه اداره پل فرماندهی توسط يکنفر به دريانوردی ايمن پرداخت.
در سيستم انسان ماشينی ، مهمترين اصل ، عامل انسانی می باشد زيرا اوست که می بايست سيستم را راه بيندازد. با توجه به آسودگی خاطر فرد ، گزارشهای فوق ، فقط گهگاه و درميان سطور اشاراتی به نيازهای ضروری انسانی کرده اند. درحاليکه اين مسئله مهمترين عامل در راه اندازی يک سيستم است و اين دربررسی نهايی گزارشهای متخصصين که در آنها دستاوردهايشان تکه تکه و مبهم بيان گرديده است خيلی مشکل می باشد. در مورد عملی بودن پروژه نگهبانی توسط يکنفر در شب چه استنباطی می توان از ملاحظات نهايی اين متخصصان نمود؟ دريانورد (الف) در انتهای گزارش خود، از کمبود ديد گله می کند ، وی ميگويد در هنگام رفتن به دستشويی ، کشتی در واقع کورکورانه به راه خود ادامه می دهد . ( بنظر ما حرکت کورکورانه کشتي در اين هنگام به اين دليل است که دستشويی در عرشه پاوين تری قرار دارد) يا از طرفی وی احساس شخصی خود را بدينگونه بيان می دارد که تکنولوژی که برای تسهيل کار او اختراع شده است در واقع بصورت تحميلی درآمده و او را از وظايفحقيقی خويش که همانا دريانوردی و ديدبانی است ، دور کرده است.
وی اين مسئله را غير قابل قبول دانسته و در اين رابطه سخنانی متناقض و غير شخصی بيان می دارد.
فشار بازار کار عامل مهمی در رابطه با تمايل افسران برای تقبل ريسک می باشد. وی در يک جمله می افزايد: نسبت ارزش کشتی و محموله آن به هزينه تامين يک ديدبان ناچيز به نظر می رسد. سکانی های کشتی معتقد بودند عليرغم فشار دردناکی که بردوش خود احساس می کنند، خطر بطور روزافزونی وجود دارد. آنها معتقد بودند که بدون ديدبان نمی بايست دريانوردی کرد. نظريات يک کاپيتان باتجربه شايان توجه است: نگهبانی 4 ساعته توسط يکنفر ، هميشه ناقص است زيرا کاپيتان و ديدبان را نمی توان فورا به پل فرماندهی رساند. در اينجا نشانه ای از عدم آگاهی نسبت به مسئوليت يا شناخت خطر وجود ندارد. بنظر م رسد که افسر نگهبان تجربه شايانی در حل وضعيتهای بحرانی داشته باشد.
در رابطه با معيارهای سازمانی به افزايش سلسله مراتب اداری بيش از روش تطمی اشاره شده و هرم سازمانی در يک کشتی هنوز هم بشکل کشتی نلسون بايد باشد. بنظر می رسد مالکان و شرکتهای کشتيرانی پيوسته از رويه کشتيرانی محتاطانه پيروی می نمايند تا پروژه نگهبانی توسط يکنفر تائيد گردد. تذکر اين نکته برای خواننده ضروری است که متخصص آموزش آشنايی کامل بر شيوه های تدريس و آموزش دانشجويان رشته دريانوردی نياز است و درعين حال می بايست دارای تجاربی در زمينه آموزش مسائل دريايی داشته باشد که وی را بعنوان متخصص واقعی در زمينه آموزش مسائل دريايی از ديگران متمايز سازد. با توجه به اين امر طرح مشارکت افراد متخصص در زمينه دريانوردی به چه معنی است ؟ او درواقع از تجارب خود مدد نمی گيرد و نتيجه گيريها و نظريات وی بگونه ای است که فردی با تجربه و صاحب نظر چون او که دارای مسئوليت در زمينه های آموزشی بوده و با توجه باينکه وی در واقع يک معلم است ، بعيد می نمايد.
آيا افسر نگهبان يا کاپيتان مسئولانه برخورد می کنند ؟ ( منظور اينستکه در زمانيکه ايشان موافقت می نمايند پروژه نگهبانی توسط يکنفر را در شب خود بعهده گيرند ، از احتمال خطرات موجود آگاهی منطقی دارند يا خير؟) کار و کسب يک کشتی بخشی از کار مالکان و بعبارتی بخشی از کارنهادهای بالاتر است. زمانيکه عوامل خارجی برعملکرد نگهبانی اثر می گذارند مسئله از جنبه علمی – اجتماعی به نهادهای مربوط با اين تغييرات بر ميگردد. اين نکته را بايد تاکيد نمود که چه ريسکی را ميتوان قبول کرد يا نکرد پيوسته مسئله ای معقول بوده است. اين طرز فکری است که ميتوان آنرا با بالا بردن مهارتها افزايش داد ولی نميتوان چيز ديگری را جايگزين آن نمود. گزارشهای متخصصان همچنين اين نکته را ثابت ميکند که افسر نگهبان درواقع بخاطر آنکه موقعيت شغلی و حرفه ای خود را درخطر ميبيند برعليه کاهش موقعيت و مقام شغلی خود موضع گيری ميکند. اين امر مسئله ای نيست که با افزايش انگيزه يا هشياری در وی بتوان آنرا از ذهن حذف کرد. نصب زنگ اعلام خطر 5/1 دقيقه ای درواقه مهمترين عامل برای کاهش تمرکز ذهنی افسر نگهبان بوده و به هشياری وی لطمه ميزند. در پروژه نگهبانی توسط يکنفر مهارتهای افسر نگهبان مورد استفاده قرار نگرفته و وی تنها ميباشد. فرد تنها احساس امنيت کمتری ميکند. هيچکس نميتواند درک کند که سايرين درچه شرايطی احسا امنيت کرده و يا بايد بکنند. هيچ عاملی نبايد افسر نگهبان را مضطرب ساخته و يا اورا در مسئله ای جز وظيفه نگهبانی درگير کند. اين اشاره بلاترديد به حوادث خارجی ميباشد. در نتيجه اگر موقعيت بگونه ای باشد که افسر نگهبان را از وظيفه خود منفک سازد، پروژه نگهبانی توسط يکنفر نميتواند اجرا گردد. فرض براينست که هيچ عامل انسانی موجود ندارد که موجب اضطراب افسر نگهبان و دوری وی از وظايفش گردد. درنتيجه فشارهای بازرگانی ، پيشرفتی در کشتی دنبال ميگردد که هيچکس مايل به گردن نهادن به آن نيست. اين امر قابل توجه نيست زيرا مالکان کشتی و مقامات بالاتر نميتوانند برسر مسائل عامل انسانی در پروژه نگهبانی توسط يکنفر به نحو قابل توجه بحث کنند.
وضع روحی – روانی افسر نگهبان که درشب و به تنهايی درپل فرماندهی خدمت ميکند
تعادل روانی افسر نگهبان را شايد بتوان دررابطه با عواملی که هم شخص وی و هم سلامت کشتی را در دريا مورد تهديد قرار ميدهند مورد بررسی قرار داد. در هنگاميکه دريانورد و بويژه افسر نگهبان و کاپيتان بنحو معمول و مرسوم در پل فرماندهی مشغول بکارند ، فشار فوق العاده زيادی برآنها وارد ميگردد. اصطلاح شرايط روانی فوق العاده مشکل را ميبايست به محيط کاری روی کشتی اطلاق نمود. درآن مکانيسمی که تعادل ذهنی روانی افراد را تهديد ميکند شرح داده شده است که اين عدم تعادل در ابتدای امر ربطی به عدم شايستگی فرد نداشته بلکه محيط کشتی استکه ميبايست بعنوان عامل ايجاد کننده بيماری روانی مورد توجه قرار گيرد. جنبه های ويژه ديناميکی و حرکتهای گروهی در دريا کششهای روانی شديدی را ايجاد ميکنند که حتی برروی باثبات ترين و قويترين شخصيتها نيز تاثير گذاراست. بازگشت (سير قهقرايی) از نظر روانشانسی ، حالتی در ساختار شخصيتی است که درآن فرد در کوتاه مدت يا بلند مدت بسوی کودکی خود بازميگردد ( در اين مرحله طفل بسختی ميتواند بين خود و ديگران فرق بگذارد. از نظر خودش وی فردی است درمانده که در تصميم بين دنيای درون و برون مردد است ، عدم اطمينان و اضطراب در او افزايش يافته و آرزوها و روياها بروجو وی غلبه ميکنند) کوتاه و سبک بودن خواب درکشتی و همچنين فقدان فرصتهای بازسازی ذهنی ( برای مثال نبودن فرصت تجديد قوا) جلوی مبادله معمولی جنبه های کودکانه و بالغ را ميگيرد که نهايتا يک حالت تدافعی سخت ( ما مرديم نه بزدل) بيماری بازگشت روانی همچون عقده ها و يا واژگونی کامل تعادل روانی را موجب ميشود.
واقعيت ديگری که ظاهرا در مقايسه با مسائل فوق الذکر کم ضررتر بنظر ميرسد اينستکه در مرحله بازگشت روانی ، گاه درک واقعيت ازبين ميرود. دريانوردان با تجربه عليرغم اينکه مايل نيستند اين حقيقت را بپذيرند با آن آشنا هستند. توجه به اينگونه مسائل نقش مهمی در تقسيم وظيفه نگهبانی بين دريانوردان ايفا ميکند. کاپيتانهای با تجربه ميدانند که در شرايط بخصوصی تنها زمانی ميتوانند به آسودگی بخوابند که سکانی قابل اعتماد بهمراه افسر معتمدی در پل فرماندهی حضور داشته باشد.
و اينک نگاهی به پروژه نگهبانی توسط يکنفر بيدازيم، می دانيم که در زمينه های کاری که اتوماسيون دردرجات بالائی مورد استفاده قرار گرفته اند ، فعاليتهايی چون مراقبت دائمی به فقدان نظم ذهنی منتهی ميگردد. بعبارت ديگر از همپاشيدگی شخصيتی را موجب ميشود. فشار ناشی از فعاليت مستمر در پل فرماندهی و در عمليات کشتی برروی افسر نگهبان موجب فقدان احساس استقلال فردی دروی ميگردد. کينه های مدتها فراموش شده دروجودش سربرآورده و هيجان و حساست نسبت به درد و حالتهای تهاجمی غير منطقی دراو بالا ميگيرند. ابتدا اندوه ائليه دراو پديد ميآيد و سپس عدم هشياری درتشخيص زمان و مکان فرا ميرسد. بدين معنی که ارتباطات درونی بين حقيقت و خيال از بين ميرود. درعبارتی چون مراقبت کامل و هشياری چيزی بيش از اين پنهان نشده است. فقدان نظم ذهنی درونی معمولا با کاهش مرز حساسيت ودرد همراه ميباشد. با توجه به اين واقعيت ، ريتم 5/1 دقيقه ای زنگ خطر را ميتوان بعنوان ضربه ای بيرحمانه برروی حواس پنجگانه افسر نگهبان و درنتيجه برروی تعادل ذهنی او محسوب کرد. واقعيت فوق الذکر مبنی براينکه افسر نگهبان احساس ميکند که از نظر شغلی کوچک شمرده ميشود را ميبايستی بعنوان تجاوزی به احترام به خود تلقی نمود. درواقع آسودگی خيال وی درمعرض صدمه قرارگرفته است. ميزان تنشهای عصبی و خوی تهاجمی که در تمامی مواقع زياد بودند با چنين وضعی بيش از پيش افزايش يافته اند.
چه امکاناتی برای جلوگيری از بهم ريختگی شخصيت فرد وجود دارد؟
با عدم توجه به اين مسئله که اشخاص زمانی ميتوانند در حالت يکنواختی و کسالت افکار خود را بر کارشان متمرکز کنند که حس آگاهی و هشياری خود را ازدست بدهند ، مهمترين نکته در تحقيقات يکنواختی و کسالت را ناديده ميگيرد. بدين معنی که افراد شخصا ميتوانند احساساتی چون استقلال و تشخيص زمان و مکان را درخود تقويت کرده و جلوی اضطرابات و نابسامانيهای ذهنی خود را بگيرند، يعنی ايشان به آسانی به ساختار و ريشه های انگيزه های خود دسترسی داشته و درنتيجه ميتوانند خود را با هر موقعيتی منطبق سازند. بدين ترتيب کافيست که افسر نگهبان اندکی احساس استقلال فردی داشته باشد تا بتواند هشيار و مراقب باقی بماند. احساساتی چون هشياری ، داشتن انگيزه و آگاهی از امنيت و خطر فقط زمانی پابرجا خواهد ماند که شخصت فرد بعنوان سازمان دهنده عمل نمايد.
طرز فکری که در کليه سطوح گزارشات (تمايل و يا اجبار به انجام کاری به تنهايی) بچشم ميخورد از دست دادن توانايی سازماندهی شخصيت ميباشد. به اين دليلستکه افسر نگهبان بعضی مواقع تقاضای کمک و ياری نميکند. گزارشهای واصله ، تلاشهای مايوسانه برعليه کشمکشهای شخصيتی را بعنوان عامل برجسته در کسالت و يکن.اختی نشان ميدهند. بنابراين بخوبی ميتوان دريافت که چرا افس نگهبان لزوما در شب ناچار است کارهايی غير از کارهای مربوط به نگهبانی انجام دهد و ميبايست پيوسته با انگيزه های اضطراب آلودی که از لزوم انطباق با تاريکی ناشی ميششود مبازره کند. احساس ايمنی تخيلی مانند "هيچکس از اين مسر نمی آيد" غير معقول وگول زننده است. حالت يکنواختی و کسالت ، تکنيک نفس برای دفاع از خود دربرابر عواملی ميباشد که وی را مورد تهديد قرار ميدهد. اين بخوبی خطر برز سانحه را درخالت بی حسی و بی تفاوتی نشان می دهد.
عبارت "ديده بانها" داخل علامت نقل قول قرار گرفته است. ديدبان بخوبی از اين نکته آگاه است که او را فقط برای ديدبانی به کشتی نبرده اند. افسر نگهبان به کمک و حمايت روحی وی نياز دارد. سازماندهی روان هر شخص هر شب از ميان مراحلی بحرانی ميگذرد که درآن روان تضعيف ميگردد. اين بدليل کم بودن طول خواب و همچنين دردسترس نبودن افرادی که بتوان با آنها رابطه خصوصی برقرار نمود ، ميباشد. نتيجتا حالت تجربه کودکانه بروز ميکند که اين خود نياز به حمايت مناسب دارد.
ديدبان هميشه يار روان افسر نگهبان بوده و از وی مواضبط ميکند. بنابراين فعاليت ديدبان را نميبايست براساس مدت زمان مگهبانی که وی در پل فرماندهی انجام ميدهد ، مورد سنجش قرارداد. افسر نگهبان برای حمايت روحی خود نيازبه ديدبان دارد وگرنه وی دربلندمدت قادر به حفظ قابليتهای نگهبانی و دريانوردی خود نخواهد بود.
بخش سوم – آخر
غير از يکنواختی، مسئله تنهايی امری فلج کننده است . نگهبانی بين ساعات نيمه شب تا 4 صبح که به (Dog Watch) مشهور است موجب ايزولاسيون فرد ميشود. در اين ساعات نگهبان از شراکت و فعاليت در زندگی کشت محروم می گردد و زمانيکه ديگران جشن می گيرند وی بايست بخوابد و يا اينکه نگهبانی دهد. اين خود گويای ظلمی است که بر نگهبانی نيمه شب تا 4 صبح می رود. هيچ علامتی از احساسات همراه با تنهايی ، همچون غصه و عصبانيت وجود ندارد. حداقل اينکه بصورت ترس از نديدن چيزی و يا شيئی وجود دارد. به شکل نمايانتر ، تنهايی و خشم به شکل احساسات برعليه مالکان کشتی بروز می نمايد. دريانورد از مالکان کشتی درخواست می کند که فکری بحال مسئله تنهايی نمايند و چاره ای بيانديشند. اين نکته که مدت زمان کارکرد در کشتی بايد کوتاه تر گردد نبايستی از توجه مالکين کشتی ها دور گردد.
دريانورد ديگر راه و روش ساديستی مالکان را ، که اعتنايی به تجارب افسران نگهبان نکرده و اقدامی در راه تامين پرسن و کشتی انجام نمی دهند ، توضيح می دهد. پنجره های بخارآلود و عدم ديد مسائْی هستند که مالکان ضرورت آن را پشت گ.ش انداخته و به هيچ وجه در عمل ، فکری به حال آن نمی کنند. بديهی است زمانی که مالکان دريانوردان را به امان خدا رها می کنند، ايشان نيز وظيفه خود را بدرستی انجام نداده و همکاری نمی نمايند، اين بدان معنی است که مالکان نمی باِست سفر دريايی را بدون برطرف نمودن عيوبی که ايمنی را بخطر می اندازد و يا بدون ديدبان آغاز نمايند. دريانوردی بدون حضور ديدبان عليرغم مه آلود بودن پنجره ها بسادگی زمينه های تصادف را فراهم می سازد.
اين امر حداقل خطری است که برای جان دريانوردان وجود دارد ، درحاليکه بيمه خسارتهای ناشی از فقدان کشتی و بار مالکان کشتيها را جبران می نمايد. اينگونه گرايشات مخرب از کجا سرچشمه می گيرند؟ اين امر از عدم تمايل مالکان برای ايجاد رفاه پرسنل نشات می گيرد. مالکان اجازه می دهند که دريانوردان در شرايط فاجعه بار به دريانوردی بپردازند و بجای قدردانی و حمايت از دريانوردان ، آنها را کم شمرده و تحت فشار قرار می دهند.
مالکان پرسنل خود را به امان خدا رها می کنند. اين امر به خشمی منجر می گردد که در سيستم اداری سلسله مراتبی ، فشار برای انطباق با کار و موقعيت جديد، فقدان استقلال فردی ، عدم توانايی و ترس از عدم استخدام ، امکان بروز نيافته و خفه ميشود. در چنين وضعيت روانی ، فرد قادر به تاثير گذاری موثر و مستقل بر محيط نيست. و نه بنظر می رسد که اعمال و حرکاتش از خارج رهبری می گردند. از نظر ذهنی دارای ذهنيتی شبيه به خردسالان می گردد که دارای توانايی ذهنی نبوده و کرسنه و تنها به امان خدا رها شده اند. چنين کودکانی منفعل و از کار افتاده هستند و اميد به تاثير گذاری بر جهان اطراف خود را بکلی از دست داده اند.
اين حالت ذهنی حاصله از فشارهای محيط ، گويای اين نکته است که چرا دريانورد خود را بيش از اين قادر به بررسی نيازهای واقعی اين وضعيت بنحوی مسئولانه نمی داند.
جهت پايان دادن به تفسير گزارشها ، متخصصان ، می بايست نگاهی به نظرات ايشان درمورد امکان انجام پروژه نگهبانی توسط يکنفر بيندازيم. بويژه به غير عملی بودن پروژه اشاره کرده ليکن بطور صريح و مستقيم با آن مخالفت نکرده اند. احساسی که از نتيجه گيری آنها بر خواننده دست می دهد اين است که تنها با تغييرات جزئی در معيارهای فنی و موثر روانی ، رفتاری و تشکيلاتی ميتوان با انجام پروژه اداره پل فرماندهی توسط يکنفر به دريانوردی ايمن پرداخت.
در سيستم انسان ماشينی ، مهمترين اصل ، عامل انسانی می باشد زيرا اوست که می بايست سيستم را راه بيندازد. با توجه به آسودگی خاطر فرد ، گزارشهای فوق ، فقط گهگاه و درميان سطور اشاراتی به نيازهای ضروری انسانی کرده اند. درحاليکه اين مسئله مهمترين عامل در راه اندازی يک سيستم است و اين دربررسی نهايی گزارشهای متخصصين که در آنها دستاوردهايشان تکه تکه و مبهم بيان گرديده است خيلی مشکل می باشد. در مورد عملی بودن پروژه نگهبانی توسط يکنفر در شب چه استنباطی می توان از ملاحظات نهايی اين متخصصان نمود؟ دريانورد (الف) در انتهای گزارش خود، از کمبود ديد گله می کند ، وی ميگويد در هنگام رفتن به دستشويی ، کشتی در واقع کورکورانه به راه خود ادامه می دهد . ( بنظر ما حرکت کورکورانه کشتي در اين هنگام به اين دليل است که دستشويی در عرشه پاوين تری قرار دارد) يا از طرفی وی احساس شخصی خود را بدينگونه بيان می دارد که تکنولوژی که برای تسهيل کار او اختراع شده است در واقع بصورت تحميلی درآمده و او را از وظايفحقيقی خويش که همانا دريانوردی و ديدبانی است ، دور کرده است.
وی اين مسئله را غير قابل قبول دانسته و در اين رابطه سخنانی متناقض و غير شخصی بيان می دارد.
فشار بازار کار عامل مهمی در رابطه با تمايل افسران برای تقبل ريسک می باشد. وی در يک جمله می افزايد: نسبت ارزش کشتی و محموله آن به هزينه تامين يک ديدبان ناچيز به نظر می رسد. سکانی های کشتی معتقد بودند عليرغم فشار دردناکی که بردوش خود احساس می کنند، خطر بطور روزافزونی وجود دارد. آنها معتقد بودند که بدون ديدبان نمی بايست دريانوردی کرد. نظريات يک کاپيتان باتجربه شايان توجه است: نگهبانی 4 ساعته توسط يکنفر ، هميشه ناقص است زيرا کاپيتان و ديدبان را نمی توان فورا به پل فرماندهی رساند. در اينجا نشانه ای از عدم آگاهی نسبت به مسئوليت يا شناخت خطر وجود ندارد. بنظر م رسد که افسر نگهبان تجربه شايانی در حل وضعيتهای بحرانی داشته باشد.
در رابطه با معيارهای سازمانی به افزايش سلسله مراتب اداری بيش از روش تطمی اشاره شده و هرم سازمانی در يک کشتی هنوز هم بشکل کشتی نلسون بايد باشد. بنظر می رسد مالکان و شرکتهای کشتيرانی پيوسته از رويه کشتيرانی محتاطانه پيروی می نمايند تا پروژه نگهبانی توسط يکنفر تائيد گردد. تذکر اين نکته برای خواننده ضروری است که متخصص آموزش آشنايی کامل بر شيوه های تدريس و آموزش دانشجويان رشته دريانوردی نياز است و درعين حال می بايست دارای تجاربی در زمينه آموزش مسائل دريايی داشته باشد که وی را بعنوان متخصص واقعی در زمينه آموزش مسائل دريايی از ديگران متمايز سازد. با توجه به اين امر طرح مشارکت افراد متخصص در زمينه دريانوردی به چه معنی است ؟ او درواقع از تجارب خود مدد نمی گيرد و نتيجه گيريها و نظريات وی بگونه ای است که فردی با تجربه و صاحب نظر چون او که دارای مسئوليت در زمينه های آموزشی بوده و با توجه باينکه وی در واقع يک معلم است ، بعيد می نمايد.
آيا افسر نگهبان يا کاپيتان مسئولانه برخورد می کنند ؟ ( منظور اينستکه در زمانيکه ايشان موافقت می نمايند پروژه نگهبانی توسط يکنفر را در شب خود بعهده گيرند ، از احتمال خطرات موجود آگاهی منطقی دارند يا خير؟) کار و کسب يک کشتی بخشی از کار مالکان و بعبارتی بخشی از کارنهادهای بالاتر است. زمانيکه عوامل خارجی برعملکرد نگهبانی اثر می گذارند مسئله از جنبه علمی – اجتماعی به نهادهای مربوط با اين تغييرات بر ميگردد. اين نکته را بايد تاکيد نمود که چه ريسکی را ميتوان قبول کرد يا نکرد پيوسته مسئله ای معقول بوده است. اين طرز فکری است که ميتوان آنرا با بالا بردن مهارتها افزايش داد ولی نميتوان چيز ديگری را جايگزين آن نمود. گزارشهای متخصصان همچنين اين نکته را ثابت ميکند که افسر نگهبان درواقع بخاطر آنکه موقعيت شغلی و حرفه ای خود را درخطر ميبيند برعليه کاهش موقعيت و مقام شغلی خود موضع گيری ميکند. اين امر مسئله ای نيست که با افزايش انگيزه يا هشياری در وی بتوان آنرا از ذهن حذف کرد. نصب زنگ اعلام خطر 5/1 دقيقه ای درواقه مهمترين عامل برای کاهش تمرکز ذهنی افسر نگهبان بوده و به هشياری وی لطمه ميزند. در پروژه نگهبانی توسط يکنفر مهارتهای افسر نگهبان مورد استفاده قرار نگرفته و وی تنها ميباشد. فرد تنها احساس امنيت کمتری ميکند. هيچکس نميتواند درک کند که سايرين درچه شرايطی احسا امنيت کرده و يا بايد بکنند. هيچ عاملی نبايد افسر نگهبان را مضطرب ساخته و يا اورا در مسئله ای جز وظيفه نگهبانی درگير کند. اين اشاره بلاترديد به حوادث خارجی ميباشد. در نتيجه اگر موقعيت بگونه ای باشد که افسر نگهبان را از وظيفه خود منفک سازد، پروژه نگهبانی توسط يکنفر نميتواند اجرا گردد. فرض براينست که هيچ عامل انسانی موجود ندارد که موجب اضطراب افسر نگهبان و دوری وی از وظايفش گردد. درنتيجه فشارهای بازرگانی ، پيشرفتی در کشتی دنبال ميگردد که هيچکس مايل به گردن نهادن به آن نيست. اين امر قابل توجه نيست زيرا مالکان کشتی و مقامات بالاتر نميتوانند برسر مسائل عامل انسانی در پروژه نگهبانی توسط يکنفر به نحو قابل توجه بحث کنند.
وضع روحی – روانی افسر نگهبان که درشب و به تنهايی درپل فرماندهی خدمت ميکند
تعادل روانی افسر نگهبان را شايد بتوان دررابطه با عواملی که هم شخص وی و هم سلامت کشتی را در دريا مورد تهديد قرار ميدهند مورد بررسی قرار داد. در هنگاميکه دريانورد و بويژه افسر نگهبان و کاپيتان بنحو معمول و مرسوم در پل فرماندهی مشغول بکارند ، فشار فوق العاده زيادی برآنها وارد ميگردد. اصطلاح شرايط روانی فوق العاده مشکل را ميبايست به محيط کاری روی کشتی اطلاق نمود. درآن مکانيسمی که تعادل ذهنی روانی افراد را تهديد ميکند شرح داده شده است که اين عدم تعادل در ابتدای امر ربطی به عدم شايستگی فرد نداشته بلکه محيط کشتی استکه ميبايست بعنوان عامل ايجاد کننده بيماری روانی مورد توجه قرار گيرد. جنبه های ويژه ديناميکی و حرکتهای گروهی در دريا کششهای روانی شديدی را ايجاد ميکنند که حتی برروی باثبات ترين و قويترين شخصيتها نيز تاثير گذاراست. بازگشت (سير قهقرايی) از نظر روانشانسی ، حالتی در ساختار شخصيتی است که درآن فرد در کوتاه مدت يا بلند مدت بسوی کودکی خود بازميگردد ( در اين مرحله طفل بسختی ميتواند بين خود و ديگران فرق بگذارد. از نظر خودش وی فردی است درمانده که در تصميم بين دنيای درون و برون مردد است ، عدم اطمينان و اضطراب در او افزايش يافته و آرزوها و روياها بروجو وی غلبه ميکنند) کوتاه و سبک بودن خواب درکشتی و همچنين فقدان فرصتهای بازسازی ذهنی ( برای مثال نبودن فرصت تجديد قوا) جلوی مبادله معمولی جنبه های کودکانه و بالغ را ميگيرد که نهايتا يک حالت تدافعی سخت ( ما مرديم نه بزدل) بيماری بازگشت روانی همچون عقده ها و يا واژگونی کامل تعادل روانی را موجب ميشود.
واقعيت ديگری که ظاهرا در مقايسه با مسائل فوق الذکر کم ضررتر بنظر ميرسد اينستکه در مرحله بازگشت روانی ، گاه درک واقعيت ازبين ميرود. دريانوردان با تجربه عليرغم اينکه مايل نيستند اين حقيقت را بپذيرند با آن آشنا هستند. توجه به اينگونه مسائل نقش مهمی در تقسيم وظيفه نگهبانی بين دريانوردان ايفا ميکند. کاپيتانهای با تجربه ميدانند که در شرايط بخصوصی تنها زمانی ميتوانند به آسودگی بخوابند که سکانی قابل اعتماد بهمراه افسر معتمدی در پل فرماندهی حضور داشته باشد.
و اينک نگاهی به پروژه نگهبانی توسط يکنفر بيدازيم، می دانيم که در زمينه های کاری که اتوماسيون دردرجات بالائی مورد استفاده قرار گرفته اند ، فعاليتهايی چون مراقبت دائمی به فقدان نظم ذهنی منتهی ميگردد. بعبارت ديگر از همپاشيدگی شخصيتی را موجب ميشود. فشار ناشی از فعاليت مستمر در پل فرماندهی و در عمليات کشتی برروی افسر نگهبان موجب فقدان احساس استقلال فردی دروی ميگردد. کينه های مدتها فراموش شده دروجودش سربرآورده و هيجان و حساست نسبت به درد و حالتهای تهاجمی غير منطقی دراو بالا ميگيرند. ابتدا اندوه ائليه دراو پديد ميآيد و سپس عدم هشياری درتشخيص زمان و مکان فرا ميرسد. بدين معنی که ارتباطات درونی بين حقيقت و خيال از بين ميرود. درعبارتی چون مراقبت کامل و هشياری چيزی بيش از اين پنهان نشده است. فقدان نظم ذهنی درونی معمولا با کاهش مرز حساسيت ودرد همراه ميباشد. با توجه به اين واقعيت ، ريتم 5/1 دقيقه ای زنگ خطر را ميتوان بعنوان ضربه ای بيرحمانه برروی حواس پنجگانه افسر نگهبان و درنتيجه برروی تعادل ذهنی او محسوب کرد. واقعيت فوق الذکر مبنی براينکه افسر نگهبان احساس ميکند که از نظر شغلی کوچک شمرده ميشود را ميبايستی بعنوان تجاوزی به احترام به خود تلقی نمود. درواقع آسودگی خيال وی درمعرض صدمه قرارگرفته است. ميزان تنشهای عصبی و خوی تهاجمی که در تمامی مواقع زياد بودند با چنين وضعی بيش از پيش افزايش يافته اند.
چه امکاناتی برای جلوگيری از بهم ريختگی شخصيت فرد وجود دارد؟
با عدم توجه به اين مسئله که اشخاص زمانی ميتوانند در حالت يکنواختی و کسالت افکار خود را بر کارشان متمرکز کنند که حس آگاهی و هشياری خود را ازدست بدهند ، مهمترين نکته در تحقيقات يکنواختی و کسالت را ناديده ميگيرد. بدين معنی که افراد شخصا ميتوانند احساساتی چون استقلال و تشخيص زمان و مکان را درخود تقويت کرده و جلوی اضطرابات و نابسامانيهای ذهنی خود را بگيرند، يعنی ايشان به آسانی به ساختار و ريشه های انگيزه های خود دسترسی داشته و درنتيجه ميتوانند خود را با هر موقعيتی منطبق سازند. بدين ترتيب کافيست که افسر نگهبان اندکی احساس استقلال فردی داشته باشد تا بتواند هشيار و مراقب باقی بماند. احساساتی چون هشياری ، داشتن انگيزه و آگاهی از امنيت و خطر فقط زمانی پابرجا خواهد ماند که شخصت فرد بعنوان سازمان دهنده عمل نمايد.
طرز فکری که در کليه سطوح گزارشات (تمايل و يا اجبار به انجام کاری به تنهايی) بچشم ميخورد از دست دادن توانايی سازماندهی شخصيت ميباشد. به اين دليلستکه افسر نگهبان بعضی مواقع تقاضای کمک و ياری نميکند. گزارشهای واصله ، تلاشهای مايوسانه برعليه کشمکشهای شخصيتی را بعنوان عامل برجسته در کسالت و يکن.اختی نشان ميدهند. بنابراين بخوبی ميتوان دريافت که چرا افس نگهبان لزوما در شب ناچار است کارهايی غير از کارهای مربوط به نگهبانی انجام دهد و ميبايست پيوسته با انگيزه های اضطراب آلودی که از لزوم انطباق با تاريکی ناشی ميششود مبازره کند. احساس ايمنی تخيلی مانند "هيچکس از اين مسر نمی آيد" غير معقول وگول زننده است. حالت يکنواختی و کسالت ، تکنيک نفس برای دفاع از خود دربرابر عواملی ميباشد که وی را مورد تهديد قرار ميدهد. اين بخوبی خطر برز سانحه را درخالت بی حسی و بی تفاوتی نشان می دهد.
عبارت "ديده بانها" داخل علامت نقل قول قرار گرفته است. ديدبان بخوبی از اين نکته آگاه است که او را فقط برای ديدبانی به کشتی نبرده اند. افسر نگهبان به کمک و حمايت روحی وی نياز دارد. سازماندهی روان هر شخص هر شب از ميان مراحلی بحرانی ميگذرد که درآن روان تضعيف ميگردد. اين بدليل کم بودن طول خواب و همچنين دردسترس نبودن افرادی که بتوان با آنها رابطه خصوصی برقرار نمود ، ميباشد. نتيجتا حالت تجربه کودکانه بروز ميکند که اين خود نياز به حمايت مناسب دارد.
ديدبان هميشه يار روان افسر نگهبان بوده و از وی مواضبط ميکند. بنابراين فعاليت ديدبان را نميبايست براساس مدت زمان مگهبانی که وی در پل فرماندهی انجام ميدهد ، مورد سنجش قرارداد. افسر نگهبان برای حمايت روحی خود نيازبه ديدبان دارد وگرنه وی دربلندمدت قادر به حفظ قابليتهای نگهبانی و دريانوردی خود نخواهد بود.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home